میدانم کلیشه شده است؛ اینکه تا یکم سنشان میرود بالا و کاسهٔ صبرشان لبریز میشود، میآیند و مینویسند کاش دوباره به دوران کودکی بازگردیم.
اعداد داخل شناسنامهام نشان میدهد سنم خیلی هم بالا نیست. اما کاسهی صبرم...اِی! بگی نگی لبریز شده است.
دلم میخواهد برگردم به آن زمانی که کودکانه فکر میکردم. همان دورانی که به قدری کوچک بودم که خیال میکردم همهی انسانها مؤنث هستند و وقتی از دست شوخیهای عمویم عاصی میشدم، چشم غره میرفتم و میگفتم: «دختر بدی شدیها، عمو!»